۱۳:۵۰ – ۱۷ شهريور ۱۴۰۳
«خانواده مستبد» احترامی برای استقلال فرزندان قائل نیست. در واقع این همان سبک تربیتی نتیجهگرا است که میگوید باید ۲۰ بشوی! باید نمرات کارنامهات بهترین باشد! باید فلان رشته تحصیلی را قبول شوی! باید… و چه بسیار گرگها در کمین فرزندانی آسیبدیده از این سبک تربیتی.
«فائزه سادات قوامی» دانشجوی دکتری علوم ارتباطات از «خانوادههای مستبد» بهعنوان دومین مدل از خانوادهها و سبکهای تربیتی با محوریت سه عنصر محبت، نظارت و حمایت برای تربیت فرزند در عصر دیجیتال میگوید.
*عدم تعادل در نظارت و حمایت؛ مثل یک پادگان نظامی
در سبک دوم تربیتی و به عبارتی «مستبدانه»، با خانوادههایی مواجه هستیم که از محبت و حمایت بسیار ضعیف، اما نظارت قوی برخوردارند. در واقع میتوان گفت این سبک یکجورهایی رفتار پادگانی است. شاید بعضیها این طور فکر کنند که خانوادههایی با چنین طرز تفکری در قرن حاضر که دنیا رو به پیشرفت است وجود ندارند، اما متأسفانه این طور نیست و همچون گذشته، در حال حاضر و این روزگار نیز شاهد وجود چنین خانوادههایی به فراوانی هستیم.
*آسیب پذیری؛ ثمره فقدان عاطفه
کارشناس سواد رسانه در پاسخ به این پرسش که خانوادههای مستبد چگونه خانوادههایی هستند میگوید: «در این سبک تربیتی ارتباط نزدیک و عاطفی با فرزندان بسیار بسیار ضعیف و عشق و عاطفه در محیط خانه بسیار کمرنگ است.» «قوامی» با تأکید بر اهمیت ضرورت وجود عشق و محبت برای ایجاد ارتباط مناسب و قوی بین والدین و فرزندان میگوید: «آنقدر عشق، عاطفه و محبت مهم است که در مباحث تربیتی این طور قائلاند که هرچه این عنصر قویتر باشد فرزندان بیشتر حرف پدر و مادر را گوش میدهند. یعنی فرزندان آن قدر عاشق پدر و مادر هستند که حاضرند برای حفظ این علاقهمندی آنها را ازخودراضی نگه دارند. به طور مثال فرزند آن چنان مادر را دوست دارد که حتی یک اخمکردن او حالش را بد میکند. چون مادر را دوست دارد و همین دوستداشتن برای او بازدارندگی ایجاد میکند. اگر به طور مثال فرزند تمایل به تماشای فیلمی دارد که مادر یا پدر او را از آن منع میکنند و فرزند میداند با دیدن چنین فیلمی مادرش ناراحت میشود هرگز حاضر نیست برای دیدن آن محبت مادر را از دست بدهد و یا او را ناراحت کند.
سؤال اینجاست آیا فرزند از نتیجه چنین کاری میترسد؟ پاسخ این است که خیر! از آن جا که عاشق مادر است و او را دوست دارد، عشق و محبت آن قدر برایش مهم است که نمیخواهد آن را از دست بدهد. چیزی که متأسفانه در خانوادههای مستبد، وجود ندارد و یا بسیار ضعیف است.»
*اینجا استقلال حرمتی ندارد
خانواده مستبد احترامی برای استقلال فرزندان قائل نیست. قوامی با بیان این نکته بهعنوان ضعفی دیگر در این نوع سبک تربیتی میگوید: «استقلال نیز همچون آزادی حد و حدودی دارد. گاهی ما از آزادی غربی به معنای هرجومرج صحبت میکنیم، اما زمانی که از آزادی در چارچوب اجتماعی صحبت میکنیم در این جا آزادی تعریف دارد یعنی من باید به دیگران احترام بگذارم و نباید آزادی دیگران را با رفتارم، با پوششم و یا حتی با صدای موسیقی دلخواهم سلب کنم. در واقع منظور این است که وقتی از چاردیواری خود خارج شده و وارد جامعه میشویم یا به عبارتی در جامعه زندگی میکنیم با افرادی دیگر روبرو میشویم که طبق قواعد آزادی اجتماعی، باید به همدیگر احترام بگذاریم. در مورد استقلال نیز همینطور است و قانون و چارچوب دارد. اما در گروه دوم از خانوادهها یعنی «مستبد»، استقلال فرزندان بههیچوجه محترم شمرده نمیشود.»
*ایجاد موانع برای سلب استقلال
این کارشناس سواد رسانه از یکی از مراجعهکنندگانش میگوید. از دختر ۱۸_۱۹سالهای که سد کنکور را رد کرده و حالا وارد جامعهای شده است که در آن نوجوانان و جوانان با دنیایی پرهیاهو از مجازی تا حقیقی مواجهاند. او میگوید: «این دخترخانم معترض است به اینکه برای رفتن به عروسی دوستش باید یک ماه با پدر صحبت کند تا رضایت او را جلب کند و تازه ممکن است بعد از گذشت این زمان، درست در لحظه آخر پدر با رفتن او مخالفت کند و بگوید: نه!» یک خانواده متدین که قرار است دخترشان در یک عروسی با رعایت تمام شئونات اخلاقی و اعتقادی شرکت کند.» قوامی معتقد است در چنین مواردی که خانواده از ارتباط فرزند خود با دوستانش آگاهی و شناخت کامل دارند و هیچگونه ابهامی وجود ندارد، اینطور مانعتراشیها یعنی محترم نشمردن و سلب استقلال فرزند آن هم در حدودی که میدانند به چه محیطی میرود، دوستش را میشناسند و با خانواده او آشنا هستند و میتوانند آگاهانه به او این استقلال را بدهند، اما او را از داشتن چنین حقی محروم میکنند.
*تخریب جدی با صدای بلند استبداد
از دیگر ضعفهای خانوادههای مستبد، دادوفریاد در محیط خانه و در نتیجه ترس غالب بر آن است. قوامی با اشاره به ضعف عدم وجود عشق و عاطفه در چنین خانوادههایی میگوید: «از آن جا که عشق و عاطفه ضعیف میشود همه چیز با داد، فریاد و ایجاد ترس خواهد بود. حتی درباره درسخواندن نیز مواردی همچون معدل و یا قبولی در کنکور میتواند سبب ایجاد تنش شود.» او بهعنوان مثال به نمونهای از این سبک تربیتی اشاره میکند و میگوید: «مراجعهکنندهای داشتم که در سال آخر دبیرستان، پدر و مادرش تأکید به شرکت در کنکور تجربی داشتند، اما او اصلاً علاقهای به این رشته تحصیلی نداشت و همین فشارها و اضطراب ناشی از آن سبب شد به یک بیماری دچار شود که هر وقت برگه امتحان را پیش روی او میگذاشتند حالش بد میشد و همین مسئله آن قدر شدید شد که متأسفانه نهتنها نتوانست در هیچ امتحانی شرکت کند بلکه فرصت کنکور را هم بهطورکلی از دست داد.»
* حقوق فرزندانمان محترم است
قوامی در تقبیح این قبیل رفتارها میگوید: «ببینید که بهخاطر رعایتنکردن حق استقلال فرزندان و محترم نشمردن سلیقه و خلاقیت آنها چطور سلامتی که یک نعمت الهی است از فرزندانمان سلب میشود. بهخاطر خواسته والدینی که شاید میخواستند خودشان یک روز پزشک بشوند و حالا میخواهند این آرزو در فرزندشان متبلور شود و با همین تفکر به او آسیب وارد میکنند؛ یک آسیب جدی با ایجاد ترس و تهدید.»
* عاقبت ناخوش نتیجه گرایی
گفتیم خانواده مستبد احترامی برای استقلال فرزندان قائل نیست. قوامی با بیان این نکته بهعنوان ضعفی بزرگ در این نوع سبک تربیتی میگوید: «این افراد مدام دنبال رسیدن به نتیجه هستند. در واقع این همان سبک تربیتی نتیجهگرا است که میگوید باید ۲۰ بشوی! باید کارنامهات فلان باشد! باید فلان رشته تحصیلی را قبول شوی! باید… و شاید همین نتیجهگرا بودن والدین باعث شود که فرزندان به سمت گروههایی ناشناس گرایش پیدا کنند. گروههایی همچون BTS, اکسو، بلک پینک و… که درواقع فرزندان یکجورهایی به این گروهها پناه میبرند. چرا که در آنها فقط حس آرامش برایشان وجود دارد. آنها نتیجهگرا نیستند بلکه میگویند هر چه که تو هستی ارزشمند است. به بقیه توجه نکن! به آنچه که جامعه از تو میخواهد توجه نکن! به پدر و مادرت و بقیه توجه نکن! هر چه که هستی ارزشمند است. یعنی در واقع از آن طرف بوم میافتند و بچهها در چنین شرایطی که استقلالشان محترم شمرده نمیشود و تحتفشار قرار میگیرند به این گروهها و به این طرز تفکرها علاقهمند شده و به آنها پناه میبرند.»
*فرزندان در نتیجه عدم تعادل طعمه میشوند
در واقع اینها از اینطرف بوم میافتند و آن یکیها از آن طرف بوم و یک عدم تعادل فاحش به چشم میخورد. پدر و مادری که با استبداد، استقلال فرزندشان را غیرمحترم شمردهاند و نادیده میگیرند و در طرف دیگر گروههایی که فرزندان چنین خانوادههایی را طعمه قرار داده و با وعده رهایی و آرامش بخشی آنها را به درون خود میبلعند.
«عزت نفس» و «اعتماد به نفس»؛ دو نعمت الهی
وی با اشاره به «عزتنفس» و اعتماد نفس» بهعنوان دو کلید مهم در مباحث روانشناسی و دو نعمت الهی میگوید: «متأسفانه در خانوادههای مستبد ازآنجاکه همیشه داد فریاد و ایجاد ترس وجود دارد فرزندان بهرهمندی بسیار کمی از این دو نعمت الهی دارند و در نتیجه وقتی که وارد جامعه میشوند نمیتوانند فرد موفقی باشند.»
منبع: فارس